وَ ما اَدریکَ ما مَرْیَم ؟

بایگانی
  • ۰
  • ۰
تنها تو یه خونه صد و چند متری
نشستم رو تختمو گریه
گوله گوله اشک
که پیام بی مقدمه و یهوییت رسید
" احساس میکنم خدا بهترین خانواده دنیا رو بهم داده"
آروم شدم.
  • مریم ...
  • ۰
  • ۰
خدایا نمیشه
دنیات درست نمیشه
من سعی خودمو کردم
هر هفته کلی قطار عوض کردم تا به ادمای نیازمند تدریس کنم شاید یه نفر فقط یه نفر باشه که من کاری کرده باشم حسرت درس خوندن به دلش نمونه 
تمام جمعه ها رو رفتم کهریزک تنهایی مریضای اونجا رو جابجا کردم لباساشونو شستمو غذا گذاشتم دهنشون
بی خانواده ها رو بغل کردم
واسه رسوندن مواد غذایی به نیازمندا به  خطرناکترین منطقه های تهران و اطرافش رفتم
سعیم رو کردم خدا ولی نشد نمیشه بنده هات نمیزارن خدا بنده هاتو دوست ندارم خدا، اذیتم میکنن و تو هیچی نمیگی صدات در نمیاد گریه هامو نمیبینی
بنده هات دلمو میشکونن خدا به ناحق میشکونن
خدایا من نمیتونم من تنهایی نمیتونم یه نفری خیلی سخته دو تا دست خیلی کمه
خدایا به شکرانه ی هر چی که بهم دادی سعی کردم یه کاری کنم میتونم درس بخونم پس درس میدم میتونم غذا درست کنم پس برای افراد دور از خانواده شیرینی درست میکنم میتونم راه برم پس کلی بچه رو با ویلر بردم که هوا بخوریم ولی...
ولی خدا اذیتم کردم تو دیدی تو شنیدی ولی کاری نکردی
کاری نکن خدا به اذیت شدن دیگران راضی نیستم
فقط تنهام نذار خواهش میکنم نزار مثل امروز که خونه تنهام بشینم رو تختمو غصه بخورم من باید بتونم لبخند بزنم
همه میگن من حساسم میگن خیلی حساسم میگن عجیب غریب حساسم خدا انگاری هیچکی جز خودت نمیتونه از این روحیه حساس مراقبت کنه
نزار بشکنم خدا.
  • مریم ...
  • ۰
  • ۰
میدونید من فکر میکنم حال یه خونه مستقیما به حال خانم خونه ربط داره اینکه خونه میخنده یا غمگینه
کاش دخترامون یاد بگیرن این مهارتها رو
مهارت لبخند زدن
شاد بودن
صبور بودن
گذشت داشتن
یادمه یه بار مامان غر میزد که مریم شوهر نمیدم خیلی آبروریزیه بلد نیست غذا بپزه (بلدم ولی مورد تایید مامانم نیست :/) خواهرم گفت مامان آشپزی رو همه یک ماهه یاد میگیرن یادش بده تو زندگی مشترک گذشت داشته باشه.
لازم نیست کار خاصی کرد فقط باید لبخند زد گاهی شبا با یه دست گل ارزون رفت خونه و گذاشتش سر میز شام
عصرای پنج شنبه واسه ناهار یه دوغ خونگی درست کرد
میدونید این چیزا حال یه خونه رو خوب میکنه
باور کنید خوشی دلمو نزده نفسم هم از جای گرم بلند نمیشه، همه قسط دارن شهریه دارن، پایان نامه پدر منو هم رده های منو درآورده ولی اگه آدمای مسئولیت پذیری باشیم وقت درس، درس بخونیم تایم ورزش، ورزش کنیم، تو شغلمون مسئولیت پذیر باشیم همه چی جفت و جور میشه میشیم زن موفق شاغل تحصیل کرده ای که کدبانو هم هست
 زن موفق شاغلی که کیک تولد پسرش رو خودش درست میکنه و کنار شیر و آرد و تخم مرغ کلی عشق میریزه تو غذاش
ما در جایگاه یک زن وظیفه داریم حال یه خونه رو خوب کنیم
.....
چند روز پیش از سر کار که برگشتم باسلوق میوه ای درست کردم  البته تجربه اولم بود و از اونجایی که من چیزهایی که درست میکنم رو نمیچشم (چون شکر داره) خودم نمیدونم چجوری شده ولی فک کنم بد نشد
مواد مورد نیاز:
ژله مورد نظر: یک بسته ترجیحا لیمو یا پرتقال
شکر: یک لیوان
نشاسته: نصف لیوان
گلاب دو سوم لیوان
پودر نارگیل: مقداری برای غلطاندن

ابتدا نشاسته را با آب حل میکنیم ( من با آب جوش حل کردم) سپس شکر و بقیه مواد (جز پودر نارگیل) را ریخته کاملا مخلوط کرده روی حرارت قرار میدهیم آرام هم میزینیم تا سفت شود و قل بزند بعد در سینی یا هر ظرف مناسب به قطر یک و نیم سانتی متر میریزیم و در یخچال به مدت 6 تا 7 ساعت قرار میدهیم سپس از یخچال خارج کرده و با چاقو برش میزنیم و در پودر نارگیل میغلطانیم و در ظرف میچینیم.



پ ن 1: من توش گلاب نزدم ولی دستورش داره
پ ن 2: ببخشید عکس بی کیفیته صبح زود قبل سرکار رفتن  برش زدمو تو پودر غلطوندم فرصت نبود عکس خوب بگیرم
پ ن3: میشه روش گردو هم گذاشت
پ ن 4: مامانم بعدا گفت باید نشاسته رو تو آب سرد حل میکردم.
پ ن 5: التماس دعا لطفا
  • مریم ...
  • ۰
  • ۰

عنوانم نمیاد.

حال احساس من خوب نیست
نه عاشقم نه شکست عشقی خوردم نه کسی رو از دست دادم نه مشکل بغرنجی
ولی حال دلم خوب نیست
همین که انگیزه ای برای هیچکاری وجود نداره
همین که تو سن بیست و شش سالگی حس میکنم برای خیلی کارا دیر شده
همین که گلای روی میزم خشک شده
همین که پا نمیشم چای سبز دم کنم
همین که ناخونامو سوهان نمیکشم
همین که دم به دقیقه به همکارام غر نمیزنم که مرتب باشید
همین که اینجا نشستمو بدو بدو کارامو انجام نمیدم
یعنی حالم خوب نیست
...
...
از جلو خرازی با برادرم رد میشیم یه تابلو کوچیک گلدوزی بچگونه رو نشونم داده میگه مریم یادته مامان چقد با اینا اسکولمون میکرد؟؟؟
یادم نبود، یادم نمیاد اون ظهرای تابستونی رو که ساعتها با برادرم گلدوزی میکردم
رفتم تو مغازه و خریدمشو و تو تعطیلات تمومش کردم
عکسشو بعدا میزارم
دلم میخواد یه تابلو منظرشو بگیرمو گلدوزی کنم
سریاله "دیگران" یادتونه؟ عاشق اون صحنه ای هستم که نیکول کیدمن داره گلدوزی میکنه و دخترش بالای پله ها انجیل میخونه
...
...
دلم میخواد برم کلاس نقاشی
کاش اینبار همت کنم.
...
  • مریم ...
  • ۰
  • ۰

دوست خوبم،عزیزکم، رفیق روزای دانشگاه، رفیق شبای شعر و آلاچیق و نمایشگاه کتاب...

گفتم با بابای دختره حرف زده؟؟؟ این یعنی خواستگاری و اشکام عین ابر بهار میریختن رو گونه هام

چقد دلم برات تنگ شده دوست روزای مترو

خبر موفقیتات پشت سر هم میرسه شغل عالی نمایشنامه های فوق العادت به دست آوردن بهترین دختر دانشگاه

مبارکت باشه دوست خوبم حامی روزای تنهاییم مبارکت باشه  

هنوزم همه دلخوشیم اینه گاهی چک کنم که آنلاینی یا نه بعد بگم آخیش آنلاینه

تو دوست منی تا ابد از همون دوستا که دست همو میگیرنو میگن"تا همیشه"

همه ی سهم من همینه چک کردن آنلاین بودنت ولی میدونی چیه تا زمانی که اسمت تو کانتکتای منه تو دوست منی من به همینشم قانعم

اون گوشه چراغ روشن  دوست من باش

همیشه و تا ابد

  • مریم ...
  • ۰
  • ۰

برمیام

تا حالا شده از شدت بی کسی و درد به سکوت کامل برسید؟
شده دست از دست و پازدن بردارید تا غرق شید؟
شده تو یه شهر زامبی زده یه مشت زامبی بیان طرفتون ولی دست از تیراندازی بردارید حتی فرار نکنید فقط سرجاتون وایسید تا خورده شید؟
شده خفه خون بگیرید؟
شده از درست شدن اوضاع ناامید شید؟
شده از همه بگذرید؟؟
از همه؟؟؟
دوست 12 سالتون؟ پدرتون؟ مادرتون؟
دیگه کسیو نداری مریم تنها شدی تنهاتر شدی، حالا باید دستت رو بزاری رو زانوی خودتو بلند شی
حالا تویی و یه تهران بی انحنا،تویی و روزای بلند تنهای تابستون، شبای بی کسی و سرد زمستون، حالا یه دختر بیست و شش ساله ای که هیچکسو نداری فقط خودتی و خودت.
از پسش برمیای؟؟؟


  • مریم ...
  • ۰
  • ۰

بابا: مریم جان

من: جانم

بابا: به چی فکر میکنی؟

من: هیچی

بابا: پس چرا داری مستقیم میری تو گارد ریل؟؟؟

...

دیدن ناگهانی کامیون و پیچوندن به سرعت فرمون با 140 تا سرعت و داد بابا که " چپ میکنیم دختر فرمونو تو این سرعت اینجوری نپیچون"

...

پیاده شدن از ماشینو و بستن در ماشینو و موندن دستم لای در و کبود شدن دستم...

...

بازم بگم؟؟؟

  • مریم ...
  • ۰
  • ۰

دفتر طراحیمو میبندمو دراز میکشم وسط اتاق

این شبا اینجوری میگذره بعد باشگاه یه شب پولکدوزی یه شب طراحی یه شب پاپیون میدوزم به گل سرام یه شب...هر کاری که دلم میخواد...

اامسال، این تابستون، بعد سالها اولین تابستون منه بدون درس بدون ترم تابستونی بدون کنکور....

این تابستون مال منه مال خود خودم

...

دارم طراحی میکنم و رستاک میخونه و من دلتنگم...زیاد...زیاد و دلتنگان چه چاره کنند جز صبوری؟شکر بزرگیت خدا حداقل من پیش خودم از اعتبار و آبرو نیفتادمو همین خوشبختی مرا بس.

...

حرفام کلمه نمیشن چرا؟ 


  • مریم ...
  • ۰
  • ۰

جوری تشنمه که هیچوقت اینجوری تشنه ام نبوده

خیلی خسته ام

خسته کار و درس، هنوز امتحانا تموم نشدن و من تا اواسط هفته آینده درگیرم

دوست ندارم کم بیارم دوست ندارم تو کارم کم بزارم نمیخوام خستگی مغلوبم کنه

باید مثل همیشه باشم پرانرژی و شاد

فردا شب تولد بابامه نمیخوام هیچی فردا شبو خراب کنه نمیخوام فرداشب از خودم ناراضی باشم باید خوب کار کنم خوب درس بخونم و برای فردا شب با خیال راحت با یه کیک و یه شمع 51 برم خونه

...

پنج شنبه با یکی از دوستام رفتیم تره بار و چند جعبه گیلاس و هلو و خیار خریدیم بردیم کهریزک، همونجا شستیم، خشک کردیم بسته بندی کردیم و پخش کردم

همه ی ناخونهام شکست

بعد دوستم رفت بهشت زهرا سرخاک پدرش من موندم پیش بچه ها

چقد دوسشون دارم

دوستم پرسید خب بالاخره خدا یه چیزی تو نهاد آدم گذاشته چه جوری تامینش میکنن با این شرایطشون؟

سوال خودمم هست

....

  • مریم ...
  • ۰
  • ۰

همش تنهام میزارن

بعد از اینکه یک نفس غر زده بودم که این چه وضع است مثلا وسط امتحانات من است چقد به مسافرت و تفریح و گردش منکه نمیتوانم هی همزمان با درس خواندن شام و ناهار درست کنم و به خانه برسم مادرم گفت"داریم افطار میریم پارک چیتگر میای؟؟؟"

  • مریم ...