وَ ما اَدریکَ ما مَرْیَم ؟

بایگانی
  • ۰
  • ۰

سه شنبه ها با موری اثری از میج البوم نویسنده و روزنامه نگار آمریکایی است که به طور تخصصی در حوزه ورزش فعالیت میکند.

کتاب به بیماری موری، استاد درس جامعه شناسی میچ میپردازد.

موری که در سالهای پیری متوجه وجود بیماری "ای ال اس "در خود شده و سعی میکند ماهای باقیمانده را به بهترین شکل ممکن سپری کند، هرآنچه را که پیش میآید بپذیرد و از اتفاقات ناشی از بیماری اش لذت ببرد.

شرح حال موری و دیدگاهش نسبت به زندگی و چاپ آن توسط یکی از دوستانش در یکی از ستونهای یک روزنامه محلی توجه کاپل مجری برنامه تلوزیونی پر مخاطب راه شب را بخود جلب میکند و استارت یک برنامه های مصاحبه با موری زده میشود.

میچ البوم، دانشجوی بسیار قدیمی موری که اکثر واحدهای جامعه شناسی و حتی پایان نامه اش در حوزه ورزش را با او داشته، خیلی اتفاقی آن برنامه  تلوزیونی را میبیند و یاد عهد به عمل نیامده اش در روز فارغ التحصیلی میافتد، یاد همانروزی که با لباس فارغ التحصیلی موری را در آغوش گرفته و قول میدهد که به او سر بزند.

قولی که در طول زمان و درگیریهای شدید کاری میچ فراموش میشود تا میچ خیلی اتفاقی درحالیکه روی کاناپه  نشسته و بی حوصله کانالهای تلوزیونی را بالا و پایین میکند استاد قدیمی اش را در تلوزیون میبیند،  همان استادی که عاشق رقص است و فارغ از جایگاهش همیشه زمان مشخصی از هفته را به کلوپ رقص میرود و بدنش را هرطور که دوست دارد حرکت میدهد، استادی که سه شنبه ها با او کلاس داشته و بعد از کلاس درحالیکه ساندویچ تخم مرغ آبپز میخورده درباره مسائل مختلف با هم گفتگو میکردند.

قرار سه شنبه های میچ و موری به یاد ایام قدیم بعد از آن برنامه تلوزیونی خیلی زود شکل میگیرد.

سه شنبه هایی که موری هر هفته بیش از هفته قبل تحلیل میرود و در نهایت هم کار به جایی میرسد که او بزرگترین ترس خود از بیماری اش در برنامه راه شب عنوان کرده " شستن ماتحتش توسط دیگران" مرحله ای که موری آن را میپذیرد، خود را کودک فرض کرده و سعی میکند از آن لذت ببرد.

مصاحبت میچ و موری نه از سر سرگرمی که تحت عناوینی است که میچ از قبل آماده کرده و به آن میپردازند که هر فصل کتاب را شکل میدهد عناوینی مثل " مرگ، هراس، پیری، حرص، خانواده، جامعه، بخشودن و زندگی معنادار"

کتاب با مرگ موری و رسیدن میچ به درک وسیعتری از زندگی پایان مییابد، درکی که دیگر زندگی اش را در کار خلاصه نکند بهتر ببیند، ببخشد و قدر داشته هایش را بداند.

راستش نمیتونم این کتاب رو یک کتاب فوقالعاده انگیزشی معرفی کنم، این کتاب هم مثل ملت عشق به مباحثی پرداخته که همه انسانها میدانند و رعایتش نمیکنند و خواندن این کتابها آنقدر محرک و انگیزه بخش نیستند ولی قسمتی از کتاب عمیقا من رو به فکر فرو برد که به نظرم ارزش نوشتن داره.

گفتم که موری به طرز عجیبی عاشق رقص است و فارغ از اینکه یک استاد بنام یک دانشگاه بنام است در کلوپها هرطور که دلش بخواد بدنش را تکان میدهد ولی همین مرد عاشق رقص در سن شصت سالگی_چند سال قبل از بیماری اش_ برای همیشه از این فعالیت دوست داشتنی اش منع میشود.

حالا خودتان را تصور کنید که بنا بر دلایلی شما را از فعالیت مورد علاقتون محروم کنند مثلا خود من بخاطر مشکل کمرم اجازه ورزش ندارم، غمگین شدم؟ کمی، اگر همین اتفاق در مورد نقاشی کشیدن پیش میاومد چی؟

و سخن آخر اینکه کاش قدر خودمون و توانایی ها و استعدادهامون رو بدونیم، کاش انقدر راحت و سرسری از لحظاتمون رو از دست ندیم قبل از اینکه زندگی باهامون سر ناسازگاری بگیره و باهامون نرقصه.

خواندن کتاب رو بیش تر از خلاصه های موجود توصیه نمیکنم.

  • ۹۸/۱۲/۰۳
  • مریم ...

خلاصه نویسی

نظرات (۱)

من کتاب رو خوندم و برای خودم خلاصه برداری کردم. بیشتر از خلاصه برداری شبیه نکته برداری شد.

یکی از بهترین کتابهایی بود که خوندم.

یکی از دوستام اصلا نتونسته بود با کتاب ارتباط برقرار کنه.

به نظرم لذت بردن از کتاب و استفادش در زندگی شخصی خیلی به حال درونی ادم بستگی داره.

و من خیلی پیشنهاد میکنم که برای یکبار هم که شده هر کسی این کتاب رو بخونه.

پاسخ:
راستش من از یک کتاب انگیزشی توقع خیلی بالایی دارم ولی خب در رابطه با حال درونی کاملا باهات موافقم در حال حاضر و با توجه به سطح مشکلاتی که الان توش غرق هستم یکم به نظرم لوس اومد.
ممنون که نظرت رو گفتی یک چراغ توی ذهنم روشن کرد که چرا باید اعمال نظر شخصی کنم که کسی کتابی رو بخونه یا نه؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی