وَ ما اَدریکَ ما مَرْیَم ؟

بایگانی
  • ۰
  • ۰

توی چشمانم قطره میریزم، دستم رو که با آب جوش کمی سوزاندم زیر آب سرد میگیرمو چند پر گل­­گاو زبان توی آب جوش میندازم، رنگ بنفش قشنگی از گلبرگها توی آب پخش میشه و من وُرد رو باز میکنم.

میل نوشتن دارم، تمام چند روز گذشته رو میل نوشتن داشتم و موقعیتش فراهم نشده، ولی حالا که زیر دستگاه های خنک کننده توی اتاق تنها هستم حالا که آهنگ بی کلام گوش میدم و حالا که از حجم زیادی کاری انجامشون نمیدم، چرا که ننویسم؟

صبح قشنگ دوشنبه ایِ که با صدای اذان از خواب بیدار شدم، با صدای اذان، دلشوره و دل آشوبه،

خنده داره بعد از این همه سال کار کردن هنوز بابت مسائل کاری اضطراب میگیرم، مسائلی که یا اتفاق نمیافتند یا به سادگی حل میشن و یا اگر به سختی، روزهایی هستند که ناگزیر میگذرند.

امروز صبح هم مثل هر روز از خواب بیدار شدم نیم ساعتی طراحی کردمو همزمان فایل صوتی کتاب "شوهر آهو خانوم" رو گوش دادم، کیف جدیدیه که به تازگی کشفش کردم، کتاب گوش دادن و طراحی همزمان، به قدری در این لحظات ناب صبحهای زود یا عصرهای تابستونیم غرق میشم و از دنیا جدا که انگار نه انگار من تا قبل شروعش از کمر درد روی پا بند نبودم.

صبح دوشنبه ی قشنگی که من دلم از سفر همسرم گرفته که باید یک گوشه کوچک از حجم کار بزرگم رو بگیرم و شروع کنم، که پولهایی رو که باید واریز کنم که عصرش مانتوهای آخر هفته شسته شده رو اتو کنم که یادم باشه امروزم باید از دیروزم بهتره باشه تو گویی قدر گفتن یک جمله بیجا کمتر، که اتاق هم شلوغ شد که باید آهنگ بی کلام رو قطع کنمو در قالب کارمند رویایی که بیقرار خانه است دست حجم بزرگ کارم رو بگیرمو تا ساعت پنج و نیم دوستش داشته باشم که دارم که راضی و شاکرم.

و زیاده عرضی نیست جز سپاسگزاری یگانه معبودم.


  • ۹۸/۰۵/۰۷
  • مریم ...

نظرات (۱)

من هنوز درگیر عنوان پستت‌ام. چه حس باشکوهی :)
پاسخ:
حس بی نظیر اون لحظه که البته تا الان هم کش اومده شکر خدا :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی