وَ ما اَدریکَ ما مَرْیَم ؟

بایگانی
  • ۰
  • ۰

صدای پرنده ها میاد قبلترها هیچوقت به صدای قشنگ پرنده های دم صبح توجه نکرده بودم قبلترها همیشه دانش آموز و دانشجو بودمو پر از استرسای الکی...

اینروزها هم کم استرس نیستند ولی خب آدما که بزرگ میشن یاد میگیرن کنار همه اضطرابها, مشکلات و دغدغه ها از خوشیها و زیبایی ها هم لذت ببرن.

حالا هم دراز کشیدم پایین تخت, به صدای پرنده ها گوش میدمو فکر میکنم

به دیروز فکر میکنم ساعت ده شب سر سفره شام عمه میگه مریم تو چرا با مانتو نشستی؟ تازه رسیدم درگیر شغلم بودم و بعدش هم یکسری بدوبدوهای شخصی

به امروز فکر میکنم به کار و کلاس هشت شب

به جمعه ای که تماما پُره و به شنبه ای که بعد از کار اونروز هم تا ده شب همایش هستم.

قرار بود زندگیم انقد بدوبدو نباشه نمیشه انگار, فقط بابد یادم باشه تو این زندگی شلوغ یادم نره کتاب بخونم یادم نره نقاشی رو, یادم نره هدف تعدد کتاب خوندن نیست هدف رُشده , هدف یادگیریه.

....

حواست هست مریم؟ هدف رُشده, هدف یادگیریه.

پ ن: نمیشود که اینجا نباشد مهمان هر دو خانه ام باشید.

  • ۹۷/۰۲/۰۶
  • مریم ...

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی