وَ ما اَدریکَ ما مَرْیَم ؟

بایگانی
  • ۰
  • ۰

حسرت

دراز کشیدم روی تخت, صدای عزاداری از هیئت پایین میاد و غم غریب آشناش رو میریزه تو دلم.

من دراز کشیدم روی تخت و ماهنامه داستان همشهری جلوی صورتمه.

صدای عزاداری هی دور میشه من سعی میکنم بغض نکنم.

دوست دارم پاشم نقاشی کنم نمیتونم اما, بعید میدونم دستام و چشمام یاری کنن,بعید میدونم بتونم به خستگی غلبه کنم.

تا ساعت 9 شب کلاس بودم و بعدش که رسیدم خونه دوست داشتم هزارتا کار بکنم. جلد هفتم کتاب آتش بدون دود رو شروع کنم تازه کتاب ارمیا و پیردختر رو هم از کتابخونه گرفتم.

این روزا وضع همینه,کتابخونه که میرم از دیدن اون همه کتاب نخونده حسرت میخورم, یه بار حضرت یار گفت مریم ما حداقل به اندازه ی کتابای نخونده ی کتابخونه ی اتاقمون بی سوادیم همین شد که اراده کردم هیچ کتابی تو کتابخونمون نخونده نمونه اراده کردم تمام کتابای خوب کتابخونه محل رو بخونم اراده کردم مجله ها و هفته نامه ها و ماهنامه های خوب رو بخونم.

کار همکلاسیای نقاشی رو که میبینم حسرت میخورم که من نمیتونم زمان بیشتری رو برای نقاشی بزارم که روز فقط بیست و چهارساعته'بیست و چهار ساعتی که ده ساعت سرکاری و شش هفت ساعت هم باید خوابید.

هر روز از کلاس یا باشگاه که برمیگردم هزارتا هزارتا هزارتا کار هست که میشه و میخوام انجام بدم ولی فقط مسواک میزنم صورتمو با صابون شیر میشورمو با ماهنامه داستان ولو میشم روی تخت.

خدایا شکر خستگیم.

  • ۹۶/۰۷/۱۱
  • مریم ...

نظرات (۳)

هوم... ارمیا...
پس ینی بقیه ی کتابهای امیرخانی هم تو صف هستن؟
...
این خستگی ها خوبه مریم...
پاسخ:
راستش دوست داشتم سووشون رو بخونم ولی کتابدار کتابخونه گفت کتابش خراب شده از لیست خارجش کردن.
از امیرخانی "قیدار" " از به" و " ناصر ارمنی"رو خوندم که دوست داشتم منِ او رو هم نیمه رها کردم متاستفانه
کل کتابای کتابخونه تو صفند پری شان عزیزم.
...
خوبند پری شان خوبند باید بهشون غلبه کنم که جلوی علایقم رو نگیرن امروز تو کتاب آتش بدون دود داشتم میخوندم خستگی برای روشنفکراست نه ما مردم.
مرمرک...
دعا کن تنت همیشه سالم باشه... تا بتونی همش بدویی...
حسرت نخور...
بقول خودت واسه خستگیاتم شکرگذار باش...
در لحظه باش...
پاسخ:
مریم جانم اتفاقا داشتم متن رو مینوشتم همش داشتم فکر میکردم کاش تنمون سالم باشه این خستگیا که گذراست 
در لحظه باش...اینو درک کنم کافیه
 ما حداقل به اندازه ی کتابای نخونده ی کتابخونه ی اتاقمون بی سوادیم

این جمله همیشه تو ذهنم میمونه!
شایدم اندازه تمام کتابای نخونده
پاسخ:
اتفاقا محور بحث ما هم همون بود فقط از کتابای کتابخونه اتاقمون شروع میشه قید حداقل رو برای همین گذاشتم
شما که سابقه طولانی در کتاب خوندن داری یاسی جانم
من پیش شما شاگردی میکنم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی