وَ ما اَدریکَ ما مَرْیَم ؟

بایگانی
  • ۰
  • ۰
این کتاب عزیزترین کتاب زندگیِ منه از عزیزترین فرد زندگیم.
کتاب رو سالای اول دانشگاه هدیه گرفتم، همون وقتی که تازه از دبیرستان فارغ التحصیل شده بودم و فکر میکردم میتونم دنیا رو نجات بدم.
من با این کتاب، کتابخون شدم و هر جا کم آوردمُ خسته شدم کتاب رو ورق زدم دل دادم به دبیر ادبیات و محبوبِ خوب آذریش...
...
خاطره نوشت: 
گفتم آخه کتاب؟؟؟ آدم برای تولد مامانش کتاب میخره؟؟؟ بیا این روسریا رو ببین نگاه کن  این طرحش چقدر قشنگه
گفتی نه من برای آدمای باارزش زندگیم فقط کتاب میخرم.
خنده نشست رو لبام با یادآوری همه کتابایی که بهم هدیه دادی.
...
با سپاس از حنای عزیزم.
....

- ها! این را باش! عسل مرا می‌خواهد. کوه الماس را. همه کندوهای عسل دنیا را، یکجا می‌خواهد! به همین بچگی، دو سال در زندان نامردانِ ساواک بوده. می‌فهمی؟        
- بله آقا. دو سال سخت، با شکنجه. می‌دانم.   
- از تو خیلی سَر است؛ از هر لحاظ. 
- می‌دانم. شاید برای همین هم می‌خواهمش.  
- قَدَش، دو برابر توست.   
- اما من، خودش را می‌خواهم، نه قَدَش را.    
- قدش را چطور از خودش جدا می‌کنی؟      
- هسته را جدا کنند و بخرند، خیلی زشت می‌شود؛ اما کسی هم هلو را به خاطر هسته‌اش نمی‌خرد.     
- عجب ناکِسی هستی تو!  
- دست کم حرف زدن می‌دانم. دبیر ادبیاتم.    

...



  • ۹۶/۰۴/۲۵
  • مریم ...

نظرات (۱)

عزیزم مریم... چقدر زیبا...
حالا بین خودمون, وقتی داشتم از دوستان برای شرکت در بازی دعوت میکردم، فقط اسم تو توی سرم بود. ممنون که شرکت کردی:*
پاسخ:
ممنون از شما حنای عزیزم
حرکت بسیار زیبایی هست قسمتی از خط کسانی که دوست داریم هم میمونه به یادگار تا گهگاه که وبلاگمون رو دوره میکنیم چشممنون بهشون بخوره و یاد داشته هامون بیفتیم.
پاینده باشی دوست خوبم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی