وَ ما اَدریکَ ما مَرْیَم ؟

بایگانی
  • ۰
  • ۰
رو تخت دقیقا کنار شوفاژ دراز کشیدم
برق اتاق رو خاموش کردم منتظر صدای اذان از مسجد محلم
بوی برنج ایرانی پیچیده تو خونه
باید پاشم وقت خواب نیست
باید پاشم تمرین طراحی کنم کلی هم از کلاسای آبرنگم عقبم
خوندن کتابایی که شروع کردمو ادامه بدم ببینم آخر عاقبت عشق فرمانده جنگ به مارتا به کجا میرسه
باید پاشم چایی دم کنم لباس اتو کنم دستی به سر و روی کتابخونم بکشم
...
بعدا نوشت
کتری رو آب کردم گذاشتم جوش بیاد مامان رفته خرید خونه تنهام
نشستم پشت میزتحریرم تخته شاسیم رو گرفتم دستم
آهنگ خداحافظ تهرانُ میزارم پخش شه
" یه خیابان باران
پشتِ باران باران
اصلا انگار امشب
کلِ تهران باران"
عکس سه رخ یه دختری که احتمالا مدل یا شایدم بازیگره دستمه
جای طرح زدن حاشیه کاغذام شعر مینویسم
"من دوستت دارم
دوستت دارم
ببار ای باران عشقم"
آب جوش میریزم تو ماگی که حضرتِ یار برام خریده یه شکلات تلخ 96 درصد از تو کیفم برمیدارم
دلتنگم بیشتر دلم گرفته بغض بادکنک شده تو گلوم
 یه قدم مونده به ترکیدن بغضم پیامت میاد همه پیامت به کنار "چیزی بگو"آخرش رو که میخونم....
...
کانالهای تلگرامی زیر پیشنهاد میشود
رادیو ایرانمهر: @hafezkk
و کانال تلگرامی رونوشتهای من متعلق به خانم مریم سمیع زادگان که روزانه هاشون عجیب به دل میشینه: @RWnwsht
...
گفتنی زیاد دارم کلمه نمیشن اما...

  • ۹۵/۱۲/۰۱
  • مریم ...

نظرات (۴)

وقتی نیستی چقدر جات خالیه، کاش هروقت دیر میشه پستات مشغول روزای خوب و شلوغ و رنگی زندگیت باشی
شکلات ٩٦ درصد! این روزا با ٨٥ش درگیرم ٩٦ چی میتونه باشه!:))

مرسی از پیشنهادای خوبت:)
کاش میشد اینستا داشته باشمت البته اگر خیلی شخصی نیست در غیر این صورت که نه راحت باش^__^
پاسخ:
هستم عزیزم دستم به نوشتن نمیره
شکلات تلخ رو با چایی داغ قورت بده بره پایین
عزیزم من بابت کارم اینستامو غیرفعال کردم گاهی تو اینستای مامانم چرخ میزنم.
از نگفتن و به کلام در نیاوردن به جایی نمیرسی که من اینو بسیار زیستم!
بگو... بنویس... که هر چی میکشیم از حرف نزدنه...
پاسخ:
اخه کلمه نمیشن که
چشم درد هم دارم خیلی نمیتونم راحت به گوشیم یا مانیتور کامپیوتر نگاه کنم.
  • ستاره عبدالمیری
  • سلام عزیزم 
    چقدر قشنگ احساسات و. دلتنگیهات و ابراز می کنی
    برات ارزوی بهترینها رو دارم
    پاسخ:
    ممنونم ستاره جان
    آخرین پستت رو خوندم بذای قلب مهربونت دعا کردم.
    منم نوشته های خانم سمیع زادگان خیلی دوست دارم
    پاسخ:
    خانم سمیع زادگان تنها کسی بود که از دنیای مجازی وارد دنیای واقعی من شد نازلی
    ما دوست وبلاگی بودیم من خاطره ها دارم از وبلاگشون اون موقع ها دلنوشته ها شون ناشناخته بود کلا دو تا وبلاگ داشتن یکی معرفی کتاب و یکی هم دلنوشته
    روز تولدش بهم پیام داد میخوام تورو به خودم هدیه بدم هنوزم این جمله برام شیرینه خیلی شیرینه.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی