وَ ما اَدریکَ ما مَرْیَم ؟

بایگانی
  • ۰
  • ۰

دیشب با صدای فریادهای دلخراش زنی از دور از خواب پریدم

صدا تا یک ساعتی ادامه داشت

وحشت کردم

رفتم پیش مامانم

دستشو بغل کردم و چشمامو فشار دادم تا خوابم ببره

نمیدونم دلم برای زنی بسوزه که جای خانمی کردن تو خونه خودش,  ساعت 3 صبح خودش رو برای دریافت دیه جلوی ماشینی میندازه که داره به آرومی از پارک درمیاد

یا مردی که کاش ماشینش بیمه باشه

...

از مترو که بیرون اومدیم گفت مریم اونجارو ببین

تا سرم رو چرخوندم سمت چپ پلاسکو از بین دود غلیظی که احاطه اش کرده بود فرو ریخت

و این تنها خاطره من از ساختمونیه که حتی اسمش رو نشنیده بودم.

...

با خوندن هر خبری از ته دلم برای کسانی که هیچ نمیشناختم گریه کردم خدایا خدایا خدایا صبر برای دل داغدارانشون.

  • ۹۵/۱۱/۰۴
  • مریم ...

نظرات (۵)

واووو تو اونجا بودی مریم؟ عجب صحنه‌ای رو دیدی...
پاسخ:
من اون اطراف رو نمیشناسم حنا
فک کنم مترو توپخونه بودم
بالای ساختمان رومیدیدم ولی لحظه ریختنش رو دیدم یعنی تا سرمو برگردوندم ریخت
و متاستفانه اولین و آخرین باری بود که پلاسکو رو دیدم
چه زمستون سرد و تلخی بود،
هممون سوختیم از غصشون
پاسخ:
کاش زودتر بهار شه
خداوندا!!! 
چه صحنه ی هولناکی!
پاسخ:
هنوز حالم خوب نیست
هیچ خوب نیست.
بقول یکی از بچه های گوگل پلاس: این روزا همش غروب جمعه س :(
دلتنگی و دلگرفتگی از پا درمون آورد...
:(
پاسخ:
بخدا که از پا درمون آورد.
واقعا دردناک بو.د
هر دو تجربه

پاسخ:
حالم خوب نیست.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی