زندگانی خوب نعمتی است.
زندگانی...با همه ستمها و دردهایش نعمت پربهایی است, نعمتی که فقط یکبار آدم به آن دست پیدا میکند و در همین یک بار است که آدم باید بتواند زندگی را بچلاند, که آدم در همین یکبار باید بتواند شیره و جوهر زندگی را بگیرد *
...
ساعت هشت میزم رو مرتب میکنم و از اتاق کارم میرم تو کافه, آسمون پشت پنجره ها نَم نَک داره تاریک میشه, من یه چایی برای خودم میریزم, تایمر گوشیم رو برایی نیم ساعت دیگه کوک میکنم و کتابم رو باز میکنم, نیم ساعت مطالعه هرچند آمار آبرومندی نیست ولی خودم رو به پیوسته مطالعه کردن قانع کردم.
...
تایمر که آلارم میده, نور کافه که کم میشه از شرکت میزنم بیرون راه میفتم سمت خونه...
خونه آرومه, مامان کمپوت آلبالو درست میکنه, بابا هنوز نیومده, من برمیگردم به کتابم...
به کتاب غمگینم...
((بلقیس...مادرم))*
...
شب از نیمه گذشته, باید بخوابم, باید از داستان دل بِکَنمو بخوابم باید کتابمو ببندمو سعی کنم بخوابم که فردا روز تعطیلم هم باید 6 صبح بیدار شم
...
خدایا شکرت
...
*کلیدر