وَ ما اَدریکَ ما مَرْیَم ؟

بایگانی
  • ۱
  • ۰

عطر یک مشت کوچک برنج دودی که امشب توی غذا ریختم تمام خونه رو برداشته، اصلا همین هم شد که دلم یکهو نوشتن خواست.

دیشب خونه رو حسابی تمیز کردم،وسایل روی میزم رو مرتب کردم تا صبح زود بیدار شم و قبل از کار تصویرسازی کنم، ولی خواب موندم نه اونقدر که نرسم به دل راحت قهوه بنوشم، تخت رو مرتب نکنم، ضد آفتاب نزنم یا رژگونه کمرنگی روی گونه، ولی به تمرین نمیرسیدم.

حالا هم میز هنوز همونجور مرتبه، من بعد از ساعتها کار کردن با چند تکه پلاستیک و خیار و آلبالو و اسفناج و سبزی خوردن خسته و گرما زده رسیدم خونه

حالا که اینها رو مینویسم خستگی عظیم لحظه ورود جاش رو داده به انگیزه و انرژی تلاش هست، اسفناج ها و سبزی خوردنها و آلبالوها و خیار ها شسته شدن و توی سبدهای جدا خشک میشن، شام امشب قورمه سبزیه و همسر باید تا کمتر از یک ساعت دیگه برسه خونه.

و همه چیز آروم و ساده و معمولیه.

شکر.

  • ۰۰/۰۳/۰۸
  • مریم ...

نظرات (۴)

چه خوب بود... 😊

پاسخ:
متشکرم :)

به‌ به چقدر دلنشین😍😍😍

برنج دودی واقعا در حد و اندازه‌ی انگیزه‌ی زندگیه😁 من عاشقشم 

 

پاسخ:
بوش واقعا خوبه و عطرش که پخش میشه یعنی یک نفر تو خونه بوده که اونروز حسابی انگیزه داشته

چی بهتر از این‌طور معمولی بودنی؟

پاسخ:
هیچی واقعا هیچی
  • ی الف سین ــ
  • آخرشم ادم میبینه زندگی واقعی داره توی  آشپزخونه رقم میخوره، کنار آلبالوها و اسفناج‌ها

    پاسخ:
    آره بخدا

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی