یه چایی خوشرنگ برای خودم میریزم در کابینت بالای سرمو باز میکنمو نفسم رو با صدا میدم بیرون.همین ماه پیش با دیدن نایلونای برگ چایی سبز و گل سرخ و زیره و گل گاو زبون و...، تمام شیشه مرباهای خالی شرکت رو که مستخدم نگه میداره آورده بودمو تمام دمنوشارو تو شیشه ها ریخته بودمو به ترتیب چیده بودمشون، الان باز هر کی هر چی خریده با همون کیسه ای که فروشنده بهش داده چپونده تو کابینت.
خب زیره بریزم تو چاییم یا برگ گل سرخ یا دارچین یا بهار نارنج؟ اممممممممممم دوست دارم پنج شنبه ام بهار نارنجی باشه، چند پر میریزم تو چاییمو میام پشت میزم میشنم.
این پست یادتونه؟ زن و مرد خوشبخت قصه بعد از سیزده سال زندگی مشترک به دلیل خیانت مرد به بهونه نازایی خانم بعد از دوا درمون های بسیار از هم جدا شدند.
مرد ازدواج کرد و بچه دار شد.
زن هم همسر مردی شد که از سالهای نوجونی عاشق زن بوده و بعد از ازدواج زن مجرد موند تا جدایی و خواستگاری و ...
تصور کنید حال زنی رو که همین چند روز پیش دکتر بهش گفته بارداریت چیزی در حد معجزه است، اونم درحالیکه همسر جدید نازایی زن رو پذیرفته و خواستگاری کرده و هیچ اقدام درمانی برای بارداری نکردند.
عجیب کنجکاو دونستن حال و هوای مرد هستم، مردی که شب عروسی ازدواج عشقش خون گریه میکرد و حالا بعد از سالها پدر بچه همون دختره، دختری که نازا بود.
- ۹۴/۱۲/۱۳