میشینم پشت میزمو شیر قهومو هم میزنمو فکر میکنم به کارای امروزم
چقد کار دارم که...
بابت همشون انرژی دارم
صبح زود بیدار شدم، نزدیکای پنج دوش گرفتم موهامو با سشوار خشک کردم بافتم لباس عوض کردم و افتادم به جون خونه ای که بازم در غیاب مادر کرده بودمش بازار شام
نمیدونم چه دردیه که دایم دارم فکر میکنم موهامو سشوار میکشمو فکر میکنم ظرف میشورمو فکر میکنم کیک میپزمو فک میکنم راستی کیک پختم ژله بستی هم درست کردم
تنها گذاشتم یه آهنگ قدیمی شاد پخش و شروع کردم به هم زدن تخم مرغ ها
...
عصر جمعه ام گذشت به تمرینای طراحی
آهنگ گذاشتم موهامو بافتم تخته شاسیمو گرفتم دستمو و مچاله شدم تو مبل و تمرین طراحی
تنهای تنهای
به خواهرم پیام دادم کاش دنیا الان متوقف شه
...
دیدمت
بعد از سه سال
دوستات واست یه هفته زودتر از تولدت سورپرایز پارتی گرفته بودن
همون وقتی که من داشتم کیک میختم همون وقتی که داشتم طراحی میکردم رفته بودی سر تمرین تیاتر
بچه های گروهت به یه بهونه ای از سالن کشیده بودنت بیرون و وقتی برگشتی
سووووووووورراپپپپپپپپپپپپپززززززززز
بعد یکی از بچه ها زنگ زده بود بهم که داریم میریم بیرون بیا
ترسیده بودم گفته بودم ازش اجازه بگیرید امروز روز اونه
دلو زده بودم به دریا و رفته بودم
بهت لبخند زده بودم گفته بودم" تغییر نکردی فقط لاغر شدی"گفتی بودی" تو هم" گفته بودم "پیر شدم" گفته بودی "مگه چند سالته"
حالا سهم من از داشتن فقط چک کردن آنلاین بودنت نیست
کاش سهم من از داشتنت فقط چک کردن آنلاین بودنت نباشه.