وَ ما اَدریکَ ما مَرْیَم ؟

بایگانی
  • ۰
  • ۰

صلح درونی

ایستادم بالای سر شیرجوش, میخوام شیرنسکافه درست کنمو طرح آبرنگم رو کامل کنم, صبح, کلاس رفتنی حالم خوش نبود, ار بی دقتیها و سربه هوایی های خودم کلافه, مترو رو اشتباه سوار شدمو بعدش که گوشی رو تو کیفم گذاشتمو تصمیم گرفتم بیشتر حواسم رو جمع کنم و تو لحظه زندگی کنم و نذارم سطح انرژیم پایین بمونه, همون لحظه ای که خواستم به عنوان جایزه تصمیم جدیدم برای خودم لاته سفارش بدم, مسوول سفارش اسپرسو رو بهم تعارف کرد," وای خدای من گفتم اسپرسو؟ لاته میخواستم."

حال خراب از لحظه گرفتن اتود تو کلاس طراحی دود شد و رفت هوا, اون حس معذب غمگین که چیکار کنم که راه فرار از این منِ گیج چیه جاش رو داد به منی که دستان توانمند داره, خطوطش از قبل محکمتر شدند, شاگردهاش دوسِش دارند و به محض ورود به کلاس میدوان سمتش و بغلش میکنن.

حالا تو این لحظه که لب پنجره ایستادمو شیرنسکافه ام رو مزه مزه میکنم که رفتن به عروسی دخترعمه ام رو کنسل کردمو نگاهم به برج روبه رو و ماشینای تو اتوبانه حالا که فیلم خوب آخر هفته ام رو انتخاب کردم حالا که باد خنک عصر پاییزی صورتم رو نوازش میده با خودم و جهان در صلحم.

بابت حس عزیزِ عمیق این لحظه هزار بار شاکرم.

 

  • ۹۸/۰۸/۰۹
  • مریم ...

نظرات (۳)

واقعا مفید بود ، با اجازتون میفرستم برای دوستم اینجارو تو واتس اپ

 

 

 

ممنون ازتون 

چقدر خوشحال شدم از خوندن این پست :)

این صلح بسیار ارزشمند هست

 

پاسخ:
ممنون دوست خوش قلبم :*

و من الان بعد از یک جر و بحث جدی با دوستم،

با خودم در جنگم.

به حرفایی که زدم و شنیدم فکر میکنم.

از دست خودم کلافه م و نمیدونم حرفهام درسته، غلطه، از سر ترسه، از سر اعتقاد و باوره. 

پاسخ:
من که دارم این پیام رو تایپ میکنم تو تسلیمِ بعد از جنگم پریشان و طعمش عجیب تلخه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی