از خواب قیلوله ظهر اعضا خونواده استفاده کردم تا کمی به کارهای خودم برسم، من اینروزها کمتر به کارهای خودم میرسم، البته تکرار مکرراته که بگم من هم دیگه زندگی کارمندیم رو پذیرفتم ولی خب در کنارش هم یاد گرفتم که چطور از فرصتهایی که گاه و بیگاه پیش میاد استفاده کنم و برای خودم زمان بخرم.
مثلا همین امروز بعد از نیم ساعت خودم رو از آغوش خواب کشیدم بیرون تا توی سکوت خونه زمانی رو برای خودم داشته باشم که بخونم و بنویسم.
توی همین فرصت هم ظرفهای ناهار رو خشک و جابجا کردم، برای عصر هندوانه بریدم و خُرد کردم و توی یخچال گذاشتم و سالاد شام رو درست کردم، خب راستش رو بخواید مرتب کاری و آشپزی ذهن من رو آروم میکنند و من بعد از گذروندن یه هفته شلوغ کاری و پر از هیاو واقعا بهشون احتیاج داشم.
این هفته گرچه از لحاظ کاری شلوغ بود ولی عصرهای آروم دلپذیری داشت، عصرهای بلندی که با پریزاد پیاده روی کردم، کتاب خوندم و آشپزی کردم، پنج شنبه صبح هم با همسرم به گلهام رسیدگی کردیم، از اون فعالیتهای دوتایی که هیچ فکرش رو نمیکردم انقدر کیف داشته باشه، خاک تمام گلدونها رو عوض کردیم، قلمه ها رو کاشتیمو گلدون بعضی از گلها رو هم تعویض کردیم، بعد هم خودش زحمت تمیزکاری و مرتب کردن قفسه گلها رو کشید، همکاری از ویژگی های بارز همسرم هست و واقعا اگر اینطور نبود من به هیچکدوم از کارهام نمیرسیدم.
حالا خیالم بابت گلهام راحته، حالا وقت مطالعه عذاب وجدان ندارمو نگاهمو ازشون نمیدزدم، حالا خونه آرزوهام رو سبزتر از قبل به تخیل میکشم.
داشتم از امروز ظهر میگفتم نشستمو وُیس رونوشتهایی که از کتاب مردی در تبعید ابدی برداشتم رو توی کانال فرستادم البته نه همه رونوشتها رو قسمتی از اونها رو که بیشتر دوست داشتم ولی باز خیلی شد و احتمالا گوش دادنشون از حوصله خارجِ ولی انقدر این متنها رو دوست دارم که دلم نیومد برای اون دسته از دوستان مجازی نزدیکتر از واقعی نفرستم.
لیست کارهایی که برای همین دو سه ساعت نوشتم زیاد و زمانبر هستند، اگر قبلتر بود خودم رو ملزم به انجام دادنشون به هر قیمتی میکردم ولی حالا خوب میدونم که انجام دادن یه قسمت کوچیکشون هم به شرط لذت بردن و حضور در لحظه کفایت میکنه.
ظهر همچنان آرومه صدایی جز صدای تیک تیک ساعت و دکمه های کیبورد و هورهورِ کولر و حرکت ماشینهای اتوبان مجاور نیست من هم باید برم بقیه ویس ها رو بفرستم، ادامه کتابم رو بخونم و هزار خرده کار دیگه، راستی شاید هم برسم پیلاتس کار کنم خدا را چه دیدی؟
...
خدایا قدردان نعمتهام و سپاسگزار تو هستم مهربان ترین.
- ۹۸/۰۳/۳۱