گاهی هیچ راهی نداری جز اینکه بنویسی
چندبار صفحه وبلاگ رو باز و بسه کردم تا بیام کافه و بنویسم، کارهام مثل همیشه زیادند و خب نمیتونم زمانی برای نوشتن بزارم ولی واقعیت اینه که اگر ننویسم هم اصلا نمیتونم شروع کنم.
خط مستقیمم رو فوروارد میکنم رو موبایلمو با لیوان چای و لب تاپم میام کافه، خب شد که برای خودم چایی ریختم وگرنه لابد میخواستم قهوه سفارش بدم تو این گرونی...
خب هدف اینه که اینجا بشینم اهداف و برنامه هام رو بازبینی کنم.
راستش رو بخواید من یواش یواش دارم وارد قسمت سخت ماجرا میشم دقیقا اونجایی که نتیجه تلاشت رو نمیبینی یا بهتر بگم هنوز اونقد تلاش نکردی که نتیجه خودش رو نشون بده و این دقیقا قسمت سخت ماجراست، اونجاییکه نباید کم بیاری، من هم حالا اومدم اینجا نشستم تا یکبار دیگه همه چیز رو بازبینی کنم، هدف کلی و قدمهایی که توی آبان باید براش بردارم و البته برنامه های دیگه ای که برای کار و قسمتهای دیگه زندگیم دارم...
خب برای این هفته:
پیامی که باید داده بشه
قرار ملاقاتی که باید برم
طرحهای مناسب نمایشگاه انتخاب و اجرا بشن
کار مدادرنگیم
انجام تکلیف کلاس یکشنبه
تمرین شبانه طراحی که متوقف شده باید دوباره شروع شه
آرایشگاه
سر زدن به دو تا فرهنگسرا
کتابخونه
انتخاب کتاب مناسب جهت مطالعه
اتمام کتاب آوسنه باباسبحان
تماس با بیمه و مراجعه حضوری
و...
و خب خدا میدونه کدومش تیک میخوره، ولی اون چیزی که خوب میدونم اینه که همه تلاشم رو میکنم بعد از کار به خستگی بیش از حدم غلبه میکنمو تمرینها رو انجام میدم، دوباره بابت کمرم دکتر میرمو هیچی نمیتونه مانع زود بیدار شدنم بشه که قدم قدم به هدفم میرسم که نمیترسمو جا نمیزنم...
خب من باید اینا رو مینوشتم و به خودم یادآوری میکردم که چقد توانمندم و قرار نیست این میز کارمندی بشه همه زندگی منو آرزوهام رو بدزده...
خلاصه که من باید اینارو مینوشتم تا بتونم شروع کنم...
...
پ ن: دوستان عزیز من خیلی دوست دارم راهکارهای شما رو برای مدیریت زمان بدونم، اکثر دوستان من در این وبلاگ همزمان خانه دار، شاغل، هنرمند، اهل مطالعه و گاها مادر هستند کاش به من بگویید چطور به بهترین شکل به همه اینها میرسید، چه چیزی شما را سرپا نگه میدارد که برای هدفهایتان تلاش کنید؟؟؟؟
خلاصه که مرا موعظه کنید...
- ۹۷/۰۸/۰۵