قهریم
تو آشپزخونه کنار هم ایستادیمو الویه درست میکنیم, من خیارشورها رو خرد میکنم او نخودفرنگی پاک میکنه.
یهو دستمو میگیره میگه مریم بیا, ساکت دنبالش راه میفتم, میریم بالاسر اون گلدونه که گُلش خشک شده خاکش مونده, میگه بیا اینو بکاریم مشتش رو که باز میکنه یه دونه نخودفرنگی توشه...
- ۹۷/۰۲/۰۶