وَ ما اَدریکَ ما مَرْیَم ؟

بایگانی
  • ۰
  • ۰

سووشون

نویسنده: سیمین دانشور

سووشون حکایت زندگی و افکار زنی است که همسرش "یوسف" در سالهای قحطی زیر بار فروش محصولاتش به بیگانگان نمیرود و آزادیخواه است و در انتها نیز "یوسف" به تیر ناحق کشته میشود.

...

یادم هست که قسمتهایی از کتاب سووشون رو تو یکی از کتابهای ادبیات دبیرستان داشتیم, حسرت میخورم که چرا  معلم ادبیات اونروزهامون برای کامل خوندن کتابش امتیازی قائل نشد, چرا نگفت هرکس خواند و خلاصه کرد یا چه میدونم ارائه کرد میان ترمش رو بیست میدم یا حتی پایان ترمش رو...

اونوقت من برای این همه دیر خوندنش اینطور احساس خسران نمیکردم.

او معلم بی ذوقی بود یا در ما ذوقی ندید؟؟؟

...

یا شاید هم باید سالها میگذشت من عاشق مردی کتابخوان میشدم که کتابخوانم کند. هنوز هم دلم از یادآوری آن صحنه ای که روی مبل افق نشسته ام و او ایستاده کتابها را بر میدارد و ورق میزند و حواسش نیست و از کتابها دل نمیکَند که نمیکَند ضعف میرود.

بین خودمان بماند چندتایی عکس یواشکی هم ازش گرفتم و هی هر روز قربان صدقه چهره جدی و پیراهن چهارخانه آبی اش میروم.

...

زنگ زدم که سووشون تموم شد منتظرم با صدای مهربون و متعجبش بگه باریکلا که میگه بعد میگه کتاب دختر سروان_الکساندر پوشکین_ رو برات میارم.

خلاصه که امروز بعد کار کمی نقاشی بکشیم تاکتاب جدید و چراغ مطالعه ای که برایم خریده برسه دستمون.

...

راستش انقدر برایم عاشقانه میسازد انقد با کارهاش دل من رو میلرزونه که نمیدونم کدوم رو بنویسم؟ مثلا همین چراغ مطالعه, فقط اشاره ای گذرا کرده بودم که برای کار مدادرنگیم به نور بیشتری تو اتاق احتیاج دارم همین...

به خودم میبالم که هنرم را دوست دارد و برایش ارزش قائل است و حمایتش میکند.

...

راستی روز عید مبعث رسما نامزد کردیم حالا هم که این سطرها را تایپ میکنم انگشتری عزیزش توی دستم است, خودش و خانواده اش برایم سنگ تمام گذاشتند کاش قدردان و سپاسگزار خوبیهاشان باشم .

خدایا کاش حسی که من دارم رو بقیه دختران سرزمینم تجربه کنند این دعایی ست که این روزها پسِ هر نمازم میخوانم.


  • ۹۶/۰۹/۱۹
  • مریم ...

نظرات (۶)

😊💙💙
پاسخ:
قرار بود با هم بخونیم کتاب رو :)
:*
خداوندحفظتون کنه...🌿
پاسخ:
ممنون عزیزم🌸
مریم من این روزها کمتر فرصت می‌کنم کتاب بخونم، می‌خونم ولی فقط روزی چند صفحه... موندم با انگیزه و شوقی که بهم میدی چه کنم؟

خوشحالم برات... و هر روز بیشتر باور پیدا میکنم که خوشبختی رو خودمون میسازیم: *
پاسخ:
حنا جان عزیزم افراد شاغل _و در مورد شما شاغل, هنرمند و بانوی خانه ای مستقل_ متاستفانه نمیتونند وقت زیادی برای مطالعه بزارند و این طبیعیه من هم بیشتر از روزی چند صفحه نمیرسم البته در مورد کتاب سووشون چون هم کتاب روانی بود و هم خورد به دو روز تعطیلی من سریع تمومش کردم.
من هم کتابهام رو روزی چند صفحه میخونم و بابت این موضوع از خودم ممنونم ولی اون چیزی که حتما رعایت میکنم اینکه حتما هر روز کتاب بخونم. چون تموم کردن کتاب برام مطرح نیست ضرورت خوندنش مهمه و میدونم که تاثیرشو میذاره.
من هم معتقدم خوشبختی تا حد زیادی ساختنیه, اینکه یاد بگیرم برای کارهام فکر کنم برای حرفهام, چطور احترام خودم و دیگران رو نگه دارم, و چطور از داشتنیها لذت ببرم و برای نداشتنهام تلاش کنم, اینها خوشبختی رو میسازند.


تبریک میگم مریم جان
چه خوب که همسر کتابخوانی داری . یک امتیاز خیلی عالی

پاسخ:
ممنون نازلی عزیزم
بله یک امتیاز خیلی عالی:)
راستش هر چی گشتم سووشونم رو پیدا نکردم. 
بعد که تو دختر سروان رو گفتی، یادم اومد که این کتاب رو هم تو قفسه ی کتابا دیدم. ولی بازم هرچی گشتم پیداش نکردم. 
اشتباه میکنم، کتابها رو که امانت میدم یادداشت نمیکنم. 
خلاصه که نشد بازم با هم بخونیم.
من دیروز "ملت عشق" رو دست گرفتم. 
پاسخ:
من چون کتابهام رو هایلایت میکنمو توشون مینویسم نمیتونم امانت بدم, امانت بدم رسوا میشم.
تعریف ملت عشق رو زیاد شنیدم به نظرم اونم باید بخونم.
وای خدا چرا انقد کتاب خوب تو دنیا هست؟
میگم کتابخون نمیشدم راحت تر نبود؟
واقعا یه وقتا آدم استرس میگیره که چطوری کتابا رو بخونه...
😅😅😅
پاسخ:
بیا دیگه کتاب نخونیم اصلا :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی