نویسنده: سیمین دانشور
سووشون حکایت زندگی و افکار زنی است که همسرش "یوسف" در سالهای قحطی زیر بار فروش محصولاتش به بیگانگان نمیرود و آزادیخواه است و در انتها نیز "یوسف" به تیر ناحق کشته میشود.
...
یادم هست که قسمتهایی از کتاب سووشون رو تو یکی از کتابهای ادبیات دبیرستان داشتیم, حسرت میخورم که چرا معلم ادبیات اونروزهامون برای کامل خوندن کتابش امتیازی قائل نشد, چرا نگفت هرکس خواند و خلاصه کرد یا چه میدونم ارائه کرد میان ترمش رو بیست میدم یا حتی پایان ترمش رو...
اونوقت من برای این همه دیر خوندنش اینطور احساس خسران نمیکردم.
او معلم بی ذوقی بود یا در ما ذوقی ندید؟؟؟
...
یا شاید هم باید سالها میگذشت من عاشق مردی کتابخوان میشدم که کتابخوانم کند. هنوز هم دلم از یادآوری آن صحنه ای که روی مبل افق نشسته ام و او ایستاده کتابها را بر میدارد و ورق میزند و حواسش نیست و از کتابها دل نمیکَند که نمیکَند ضعف میرود.
بین خودمان بماند چندتایی عکس یواشکی هم ازش گرفتم و هی هر روز قربان صدقه چهره جدی و پیراهن چهارخانه آبی اش میروم.
...
زنگ زدم که سووشون تموم شد منتظرم با صدای مهربون و متعجبش بگه باریکلا که میگه بعد میگه کتاب دختر سروان_الکساندر پوشکین_ رو برات میارم.
خلاصه که امروز بعد کار کمی نقاشی بکشیم تاکتاب جدید و چراغ مطالعه ای که برایم خریده برسه دستمون.
...
راستش انقدر برایم عاشقانه میسازد انقد با کارهاش دل من رو میلرزونه که نمیدونم کدوم رو بنویسم؟ مثلا همین چراغ مطالعه, فقط اشاره ای گذرا کرده بودم که برای کار مدادرنگیم به نور بیشتری تو اتاق احتیاج دارم همین...
به خودم میبالم که هنرم را دوست دارد و برایش ارزش قائل است و حمایتش میکند.
...
راستی روز عید مبعث رسما نامزد کردیم حالا هم که این سطرها را تایپ میکنم انگشتری عزیزش توی دستم است, خودش و خانواده اش برایم سنگ تمام گذاشتند کاش قدردان و سپاسگزار خوبیهاشان باشم .
خدایا کاش حسی که من دارم رو بقیه دختران سرزمینم تجربه کنند این دعایی ست که این روزها پسِ هر نمازم میخوانم.
- ۹۶/۰۹/۱۹