ساعت یازده شب تازه از محل کارش زده بیرون که بهم زنگ میزنه
سلااااااااااام چطوری رو که میگه میگم فک میکنی نمیفهمم هر شب همه انرژیت رو میریزی تو صدات تا نفهمم چقد خسته ای.
میگی ااااااا معلومه مگه؟بعد میخنده.
وضعیت این روزهای ماست, هر دو داریم میدوایم, زمین میخوریم بلند میکنیم همو, لباسای همو میتکونیم دستمون رو دراز میکنیمو مقصد رو به هم نشون میدیمو باز خیز برمیداریم. این وسطا خسته هم میشیم به نفس نفس هم میفتیم همین دیشب بود ساعت نُه رسیدم خونه از شدت خستگی فقط تونستم دوش بگیرمو با موهای خیسِ خیس برم تو تخت و پتو رو بکشم روم و تا صبح بخوابم دقیقا همون لحظه ای که تو هنوز سر کار بودی.
راستش گفتنی زیاد دارم ولی اینبار فقط اومدم بنویسم من هر روز صبح همه ی انرژیم رو از اون صدای خسته ای میگیرم که شب قبل با تظاهر ناموفق به خوب بودن ازم پرسیده سلاااااااااااااام چطوری؟؟؟
- ۹۶/۰۷/۱۸