دلم عجیب گرفته بود، دیشب را میگویم همان وقتی که با یار صحبت میکردم گفت صدات منو نگران میکنه...
نگفتم چقدر غمگینم چقد دلگیرم، کوتاه گفتم "خسته ام" این کلمه معجزه میکنه شما میتوانید گریه هاتان، بغضهاتان و غصه هایتان را پشتش قایم کنید و خیال عزیزانتون رو راحت...
راستش دلم حرف زدن میخواست، حرف زدن راحت، بی ملاحظه، سکوت کردم مقابل یار، مادر، خواهر ...من و سکوت؟ برای منی که به معصمه گفته بودی وای این دختر چرا انقد حرف میزنه؟ مسیر رفت و آمدمون به دانشگاه یکی بود یادته؟؟؟ با معصومه روی چمنای دانشکده علوم نشسته بودیم که حرفت رو برام تعریف کردُ من با صدای بلند خندیدم...
حالا من یاد گرفتم سکوت کنم یاد گرفتم صبور باشم یاد گرفتم به خودم فرصت بدم یاد گرفتم خودم رو درک کنم، راستش درک دیگران هم برام سهل شده...
...
قرار بود قبل شروع مُحَرم که اوایل مهر است اقدامی جدی برای رابطمان بکنیم ولی بعید میدانم که بشود، غصه اش را ولی نمیخورم...گفتم که یاد گرفتم صبور باشم هرچند که دلم برای زندگی کنارش پر میکشد، برای هزار و یک کار ریز درشت که با هم برنامه ریزی کردیم، لیست سفرامون، لیست کارتونا و فیلمها، گفتم اولین کارتونی که میبینیم باخانمان(پِرین) باشه؟ با نگاهی که داشت میگفت آخه مگه پرین به سن و سال ما میخوره گفت باشه...
نمیرم برایت که وقتی من و همسن و سالامون با وجد این کارتونا رو تماشا میکردیم تو قبل از همه ما کتاباشون رو خونده بودی؟
...
شدیدا به این موضوع ایمان آوردم که دو نفر که تعاملشان با یکدیگر زیاد است (مثال بارزش زن و شوهرها) بسیار شبیه هم میشوند، چند روز پیش که جلوی سینما منتظر حضور عزیزش بودم عمیقا دلم میخواست برم و فیلمها رو تماشا کنم، همین منی که تا چند سال پیش سینما رفتن رو هدر دادن مطلق زمان و پول و انرژی میدانستم...
پس اگر انتظار دارید شریک زندگیتان خصوصیات خوب مثبت داشته باشد تلاش خودتان در کسب آنها بسیار کمک کننده است.
...
قدم اول برای واقعی کردن برنامه ای که مدتها در ذهن داشتم رو برداشتم و شاید این آغاز راه جدیدی در زندگی ام باشد اگر خدا بخواهد و کمکم کند که میکند به طریقی که خودش میداند...
...
اتفاق خوب و عزیزی در زندگیمان در شرف وقوع است که من شکرش را آنطور که باید به جا نیاوردم( هرچند که مگر آدمی را توان شکر نعمت چنین خدایی را هست؟؟؟)، از این بابت پپیش مددرسان همیشگی ام خجل و شرمنده ام...
...
- ۹۶/۰۶/۰۱