ها میکنم به عینکم و شیشه اش رو پاک میکنم میخوام نقاشی بکشم دستم نمیره دست راستمو عصای سرم میکنم نگاهم میفته به گلدونایی که مامان چیده زیر نور آفتاب پنجره ی آبی من. جانم چه آفتابی میگیرن به تک ساقه ای که گذاشتم تو آب تو بطری شیرکاکائو نگاه میکنم قربونت برم چرا ریشه نمیگیری من ذوق کنم
رادیو چه با سوز میخونه.....
تو بیو تی بنشین آی بلال طبیب دَردُم
تو بیو تی بنشین آی بلال طبیب دَردُم
های هایی گل نای نایی گل, وای دودر نومدی ما مُردُم
های هایی گل نای نایی گل, وای دودر نومدی ما مُردُم
داغ دل من تازه میشه چشمام از گریه های مدام دیشب میسوزه مامان میگه ببین چه بلایی سر چشمات آوردی بازم فکر درس و کار و این چیزا رو کردی؟ میگم مامان بریم شهر گل دو تا گلدون بخریم؟ میگه که باز خشکشون کنی مامان راست میگه من دستِ گل و گیاه ندارم برعکس تو
میگم چرا گلم ریشه نمیگیره میگی باید بهش دارو بدی میگی مریم دیشب خوابتو دیدم حرفمون شده بود ناراحت بودی میگم خواب نبودی که...
میگی مریم....میگم ولش کن بیا به دیشب فکر نکنیم بزا دیشب دیشب بمونه همونجا بمونه تلخیش هم بمونه ها ولی همونجا بمونه
مگه نه اینکه به قول نادر ابراهیمی یه قطره ایم که میچکیم تو دلِ کویر رو تموم میشیم.
دیشب یه جایی وسط بحثمون که گفتی مریم اوووووونقدر که بدی رو بزرگ میبینیم خوبی رو نمبینیم ها
راست گفتی راست گفتی یار جونی بیا بیا به پاس سالها آشنایی و دوستی به پاس تمام وقتهایی که هیچکس رو جز هم نداشتیم حتی اصلا به یاد وقتایی که از شدت ناراحتی تو آلاچیقای ته دانشگاه شکایت از من به من میبردی , انقد خوبیارو بزرگ ببینیم که بدیا کوچیک شن کوچیک و کوچیکتر.
...
که تو و خوبیات بزرگید خیلی بزرگ دیده شدنش چشم با بصیرت تری میخواد به خودت شک نکن ماهِ من.
- ۹۶/۰۳/۱۵