مثل زنای قدیمی که چارقدشون رو میبستن کمرشونو زیر سایه ی دیوار میشستن به سبزی پاک کردن و از هر دری حرف زدن، همکارای خانم جمع شدن تو یکی از اتاقا و از هر دری حرف میزنن، درست مثل هر پنج شنبه...
درست مثل هر پنج شنبه تنها نشستم تو اتاقم، دلم اما پیش دختراست خاله زنکی به نظر میاد ولی دلم حرفای خاله زنکی میخواد دلم نمیخواد کتاب "چارچوب شایستگی مدیران پروژه" رو بخونم دلم نمیخواد ایمیلم رو چک کنم دلم نمیخواد به محصول و خدمت و سودآوری و نقطه ی سربه سر فک کنم، دلم نمیخواد بشینم نمونه سوالای امتحان فردای بابا رو با خودکار پررنگ و خط درشت پاکنویس کنم که چشمای قشنگ طفلکیش حداقل با دو تا عینکی که وقت مطالعه میزاره بتونه بخونه.
دلم میخواد چارقدمو ببندم کمرم برم پیش دخترا در مورد راه تازه نگه داشتن سبزی خوردن تو یخچال حرف بزنم در مورد مدل مزخرف مانتوهای بازار، در مورد سازمانمون که داره تعطیل میشه...
نمیتونم اما، ذهنم میچرخه حول پرسشنامه ی کارآفرینی،اگر فقط میتوانستید یکی از شغل های زیر را انتخاب کنید کدوم را انتخاب میکردید؟ فروشندگی وسایل کامپیوتر، حسابدار یک شرکت؛ وکیل امور جنایی؟ خب راستشو بخوای گلدوزی برای کوسن جدیدم...
باید کارامو شروع کنم باید دل بدم بهشون، خودکارای رنگی اکلیلی رو میچینم جلوم زرد و آبی رو برمیدارم و شماره میزنم : 1) پاکنویس نمونه سوالای بابا....
خدایا توکل بر تو امروز و هر روزم توکل بر تو ...منو شرمنده ی بابا نکن.
پ ن موقت برای یاسی: یاسی جانم امروز همزمان با کارهام این آهنگ رو گوش میدادم شنیدنش برات خالی از لطف نیست.
- ۹۶/۰۳/۱۱