کِرمِ شب و کِرِم دور چشم زدمو به موهام یه چیزاییه اسپری کردم که نمیددنم چیه ولی خوشبوا و خواهرم برام خریده
این حکایت شباییه که حالم خوبه که یادم میمونه یکی دو قطره گلاب روی بالشم اسپری کنم
دراز کشیدم رو تخت و تمرینای طراحی چشم رو میزتحریر پخشند قرار بود امشب چهارتا طراحی بزنم تلافی دوتایی که دیشب نزدم اخه به خودم قول داده بودم این هفته روزی دو تا و جمعه پنج تا طراحی چشم تمرین کنم. نشد انگار,نمیشه انگار, حریف خواب نمیشن چشمام, دستام, ذهنم...
زندگی بدجوری برام رو دور تنده مطلقا نمیرسم جایی برای کتاب خوندن باز کنم فقط آخر شبها مجله کرگدن رو میگیرم دستم یکی دو تا داستان میخونم و بیهوش میشم الزامم برام خوندن مجله اس نه خرید یه شماره جدیدش, تا شماره قبلی کامل خونده نشه نسخه جدید نمیگیرم و هر ماه دو سه شماره از دست میدم ولی میارزه به کامل خوندن نسخه ای که دستمه.
برنامه کتاب خوندن رو گذاشتم فقط برای زمانهایی که تو مسیرم خب خیلی وقته که اینکار رو میکنم این هفته کتابِ" آنچه با خود حمل میکردند" تموم شد داستانِ تو مناطق جنگی ویتنام شکل گرفته و داستان از زبون یکی از سربازها نقل میشه
کتاب خوبی بود انقد خوب که طاقت بیاری تو و اتوبوس و بی آر تی و مترو بخونی, کتاب خوبی بود چون در مورد جنگ بود و من تا تهش رو خوندم چون من از جنگ بیزارمو و حتی هر وقت که خیلی استرس دارم خواب جنگ میبینم.
گفتنی زیاده خیلی خیلی زیاد ولی یاری نمیکنن چشمام
اگه مثل همیشه بدقول نباشم عکس آپلود میکنم بعدا.
شب بخیر
...
بعدا نوشت: شبهایی که ما خیلی استرس داریم یا فرداش قراره اتفاق مهمی بیفته مادرم روی بالش خوابمون یکی دو قطره گلاب اسپری میکنند,گلاب خاصیت آرامبخشی داره.
...
- ۹۵/۱۲/۱۶