پله های شرکتو میام پایینو میرم طبقه چهارم، میگم اااا خانم فلانی مگه قرار نبود برید عیادت مادرشوهرتون اینجایید که هنوز!؟میگه اره کارم تموم نشد میگم ااااا خب به من توضیح بدید من انجام بدم، کارارو با هم انجام میدیمو با هم از شرکت میزنیم بیرون...
میرسم خونه، خونه پره مهمونه، وقتی میگم پر یعنی قشنگ منظورم پره ها، یعنی انقد که امروز صبح خالم میخواست نماز صبح بخونه جا برای نماز خوندن پیدا نمیکرد، البته فکر کنم آشپزخونه به ذهنش نرسیده بوده...
حالم گرفته میشه قصد داشتم این سه روز حسابی به پایان نامم برسم و درسای بابا ولی حالا...
خب که چی!؟ الان اگه غر بزنی همه چی درست میشه!؟ مهمونا میرن!؟ فقط اعصاب مامانت خورد میشه!؟ اصلا چی بهتر از اینکه تو سه روز تعطیلی دخترخاله ها دورت باشند...
لباسامو که عوض میکنم بابامو صدا میکنم تو اتاقمو فرمولای مهم آمار رو باهاش کار میکنمو تا آخر شب رو پایان نامه کار میکنم، وقتی به اون مرحله ای میرسم که دیگه یه کلمه هم نمیفهمم جمع میکنم که برم با دخترا چایی بخورمو تخمه و برگ زردآلو و بیدار بودن تا دیروقت...
صبح که بیدار میشم از شلوغی خونه شاکی باشم یا از وقتم به بهترین نحو استفاده کنم!؟؟
دوش میگیرم و موهامو با سشوآر خشک میکنم عطر زارای توی موهام با بوی شامپوی میوه ای قاطی میشه، لباس عوض میکنم مرطوب کننده میزنمو میرم حلیم نذری میخورم...
بابا میاد تو اتاقم چندتا فرمول جدید کار میکنیم بابا به شدت عرق کرده، میگم بابا حالت خوب نیس؟ میگه سرم درد میکنه، دستمو میزارم رو پیشونیش میگم بریم دکتر؟ میگه نه، میگم بابا برو بخواب عقب نیستیم بعد ناهار اینارو کار میکنیم...
بابا از اتاقم میره بیرون...
باز هایلایتامو پخش میکنم زمین، دفتر نت نویسیموباز میکنم، مثلا این سررسیدو گرفتم برای کارای پایان نامه توش پره از حساب کتابای خریدام، تاریخ پریودام، داستای نصفه و نیمه خودمو دیگران، لیست خریدایی که قراره با حقوق ماه بعد بگیرم...
هندزفریمو میکنم تو گوشمو میزارم یه آهنگ دلنشین فرانسوی پخش شه و تو دفترم مینویسم فرضیه چهارم....
...
پ ن1: بوی آش رشته تو اتاقم...
پ ن 2: آهنگ فرانسوی که گوش میدم با اسم derninere densr جستجو کنید.
- ۹۴/۰۹/۱۹