اصلا همین خوبه همینکه صبح زود پاشی موهاتو ببافی جمشون کنی تو کیلیپس...
همینکه دستتو از پنجره اتاقت ببری بیرون تا ببینی امروز هوا گرمه پس عطر خنک میزنم...
همینکه انقد سرخوشی که تو فکریو کلی محل کارو رد میکنی و مثل خنگا با سه دقیقه تاخیر میرسی...
همینکه میرسی شرکت و سر میز صبحونه هی با خودت فکر میکنی که وفتی داری کارهارو به نیرو جدیده یاد میدی صبور باش، هر چند بار لازمه توضیح بده و از کلمات محبت آمیز استفاده کن و لبخند بزن...
همینکه نیروی جدید بگه کارا زیاد و سخته من همش اشتباه میکنم به دروغ بگی خیلی هم عالی هستید من اون اوایل از شما هم بدتر بودم...
همینکه غروبی بیای باشگاه یک ربع آخر رو دمبل کار کنید..
همینکه با ریحانه از باشگاه بزنی بیرون و ریحانه که اولین سال معلمیشه تعریف کنه چقد کارمندای آموزش و پرورش بی مسوولیتن...
همینکه از ریحانه خداحافظی کنی سر راه شیر و نون تافتون تازه و داغ بخری...
همینکه بیای خونه ببینی شام ماکارونیه ولی تن ماهی هم تو یخچال دارید بعد نتونی تصمیم بگیری کدومو بخوری در نتیجه هر دو رو نوش جان کنی...
همینکه بیای تو اتاقت چراغ رو خاموش کنی تو تاریکی ولو شی رو تخت و از مسجد صدای روضه بیاد و با کتف درد لذت بخشت بنویسی...
- ۹۴/۰۷/۲۸