میدونی خدایا
من فکر میکنم تو با خدا شدنت خودتو تو نقطه ی ضعف قرار دادی...
نه اینکه تو رئوفی، میبخشی میگذری حفظ آبرو میکنی، فرصت میدی منو نه اصلا مارو ههمون رو وقیح کردی
مثل بچه ی تخسی که به مامانش میگه میخواستی به دنیا نیاری، میخواستی خدا نشی
خب لازمه ی خدا بودن مهربونیه دیگه
اصلا میدونی چیه من از همه صفات تو به مهربونیت بیشتر دل بستم چون بیشتر دیدمش...
قهر؟؟؟ منو که یا از لحاظ اخلاقی فاجعه خلق کردی یا مه و خورشید و فلک رو جوری چیدی که من از لحاظ اخلاقی فاجعه شدم
انقد که از دست آدما عصبانی میشم بعد با توپ پر میرم دعوا، میرم دعواهااااااااااااااااااااااا میرم اول طرف رو بزنم له کنم بعد برای همیشه باهاش خدافظی کنم
نتیجه میشه چی؟؟؟؟ خندم میگیره بعد به کسی که دارم باهاش دعوا میکنم با خنده میگم من الان خیلی عصبانیما وایسا الان دعوا میکنیم ولی باز هی خندم میگیره
حالا بیام با تو قهر کنم؟؟؟؟ کورخوندی
تو با من قهر کنی؟؟؟ میتونی؟؟؟؟ اگه میتونی قضیه اون چادر نماز جدیده چیه؟؟؟ همون که سبزه و گلای درشت اکلیلی داره؟؟؟ چرا دیروز رسیدم خونه رو میزم بود؟؟؟ مال کربلا بود دیگه نه؟؟؟
...
حس خوب یعنی پنج شنبه باشه پاییز باشه خنک باشه بتونی ناهار رو با مامانت بخوری ناهارتون کوکو سبزی با دوغ نعنادار محلی باشه کلاس نقاشی هم داشته باشی.
....
- ۹۴/۰۷/۲۳