آیا شما کسی هستید که نوشته های بنده رو دنبال میکنید؟؟؟
پس در جریان خلوضع بودن من هستید...
جونم براتون بگه جامدادی لازم بودم یعنی یکی داشتم ولی مدادای طراحیم توشه یکی دیگه هم لازم داشتم فلذا جای خرید خودمان دست به کار شده و یکی درست کردیم (اگه جالب نشده بخاطر اینکه دیگه وسیله ای نخریدمو یجوری سرهمش کردم کارمو که راه مینداره)
میدونم خیلی سادست ولی دیشب از درست کردنش یه شادی خاصی تو دلم بودم هی خودکارامو میزاشتم توشو میگفتم اینو من درست کردم (این خوشحالی خودش سر دراز داره و ریشه تو این داره که تو فامیل ما هیچکس هیچکس هیچکس به هیچ هنری علاقه نداره و ارزش محسوب نمیشه و وقتی من تو بیست و شش سالگی به خودم جرات میدم تو همچین فامیل و خانواده ای حتی از این کارای بچه گانه کنم کلی به خودم میبالم)
دیگه جونم براتون بگه در ادامه ی کارای خلوضعانمون از این عروسکا درست کردم:
شبیه اون عروسکایی که توش سوزن میکنن و یکیو جادو میکنن نشده؟؟؟ میخام یکی هم از اونا درست کنم
دیگه اینکه جونم براتون بگه از آشپزیام و فیلینگ کدبانوگریم...
اینم راحت الحلقومی (باسلوق) که پست قبل نوشتم:
مریم جان عزیزم تابستون هر جلف بازی دلت خواست درآوردی میشه کمی هم به فکر پایان نامه و کارت باشی؟؟؟
- ۹۴/۰۶/۳۰