گفته بودم که برسونتم کلاس نقاشی
نشسته بودیم تو ماشین راه افتاده بودیم سمت کلاس
اشاره کرده بود به تخته شاسیمو گفته بود این کارا آینده نداره
گفته بود اینکارا واسه زمانیه که آدم دیگه همه کاراشو کرده و وقت اضافه داره واسه شصت سالگی
گفته بود بشینم واسه دکترا بخونم
گفته بود بیست سال دیگه به حرفاش میرسم
گفته بود بچه هاش از همه بچه های فامیلش پایین ترن با وجود اینکه همه چی پاشون ریخته
بعد من جواب نداده بودم که من و خواهرم تنها دختران شاغل فامیلیم
جواب نداده بودم که ما تنها دخترانی هستیم که تحصیلات تکمیلی داریم
جواب نداده بودم که بچه های دانشگاه سراسری فامیل تو آموزشگاه شاگرد برادر دانشگاه آزادیمند
جواب نداده بودم خواهرم همزمان همسر هست شغلی تمام وقت داره و انقد هنرمنده که تمام لباسهاشو از خونگی تا مجلسی از راحتی تا رسمی خودش با دقت و ظرافت میدوزه
جواب نداده بودم که خواهرم از نوزده سالگی دیگه یه هزارتومنی هم از خونه نگرفت
در جواب اینکه چرا هنوز ماشین نخریدم نگفتم چقد خرجها بالاست و من دارم سعی میکنم خودم از عهده خودم بربیام جواب نداده بودم که دخترم و دلم هر ماگ رنگی هر بسته ی مداد رنگی و هر کیف سنتی که میبینه رو میطلبه و من دلم نمیخواد بابت ولخرجیام به کسی فشار بیارم
جواب نداده بودم که بابا بیا بچه هاتو همینجور که هستند بپذیر
این همه ی منه این همه ی ماست
- ۹۴/۰۶/۱۴