گفته بودم که دنبال تابلوهای گلدوزی میگردم دنبال طرح هاش بودم و از گشتن ناامید.
میدونی دیگه هیچ زنی به گلدوزی علاقه نداره هیچ زنی دوست نداره عصرای بلند تابستون که همسرش از کار برگشته و جلوش ظرف هندوانه گذاشته و داستان مینویسه یا روزنامه میخونه اون گوشه ساکت و با لبخند گلدوزی کنه، گره بزنه دل خودشو با نخها با رنگا...
زنگ زد که منبعش را پیدا کردم بعد دستم را گرفت و برد در کوچه پس کوچه های مرکز شهر همانجایی که خیابانهایی باریک دارند و هرچند قدم یک سفره خانه هست
ابتدای یه کوچه قدیمی زنگ طبقه آخر یک ساختمونو زدیم به محض وارد شدن به ساختمون تابلوهای کوبلن داشت توی یه دستگاه بزرگ تولید میشد
طبقه دومش یه پیرمرد لوتی چاق با موها و ریش های بلند سفید و عینک ته استکانی که بندش از پشت سرش گذشته مشغول طرح زدن بود.
با حوصله طرحم رو انتخاب کردم پیرمرد کاری به کارمون نداشت گذاشت هرچقد که میخوایم تو مغازش بین تابلوها و کاغذا و نقاشیا و نخ ها بمونیم تو سکوت کارشو میکرد.
گفتم چه خوب که اینجا هنوز هست من خیلی گشته بودم ولی پیدا نکردم گفت مگه دیگه خانوما از اینکارا میکنن مگه وایبر میزاره بعد پول رو ازم گرفت و از خریدم تشکر کرد
با تابلوهای گلدوزی از مغازه زدیم بیرون.
انقد ذوق زده بودم که دوستم طاقت نیاورد و گفت تو چقد کلاسیکی مریم لاین و فیس بوک( البته فیس بوک داشتم مدتهاست غیر فعالش کردم) نداری گلدوزی میکنی و عروسک میبافی، راستی گفتم عروسک میبافم یکشنبه ها و سه شنبه ها از سرکار مستقیم میرم تو یه غرفه کوچیک که به تازگی پیداش کردم و یه خانم مسن لاغر عینکی چادری مهربون ناز دوست داشتنی هرچند دقیقه یکبار عینکشو رو چشماش مرتب میکنه و گره ها رو یکی یکی یادم میده من با دقت نگاه میکنم میفهمم یاد میگیرم ولی به محض اجرا دستام به هم گره میخورن و ما دو تا با صدای بلند میخندیم.
...
پ ن 1: میگم شماره این مغازه قدیمی تو این کوچه پس کوچه ها رو چجوری پیدا کردی؟؟میگه من خبرنگارم خانوم.
پ ن 2: طرح قبلی گلدوزی رو که قبلا راجبش نوشته بودن گذاشتم بلد نیستم لینک بدم ببخشید با عنوان " عنوانم نمیاد" دوست داشتید ببینید.
پ ن 3: طرح قبلی رو دوختنی همه بچه های فامیل عاشق گلدوزی شدن و من اجازه دادم دستای کوچولو نرمشون با نخ و رنگ و سوزن آشنا شه دیروز برای اونا هم تابلو خریدم.
- ۹۴/۰۶/۰۳