وَ ما اَدریکَ ما مَرْیَم ؟

بایگانی
  • ۰
  • ۰

تازه از سرِکار برگشتم

آهنگ لالایی زندوکیلی رو دورِ تکراره

پایین تخت نشستمو دارم طراحی خطی میزنم که بوی شامی لبنانی های مامان حواسمو میبره سمت آشپزخونه

گوشیمو برمیدارم میرم آشپزخونه مامان داره شامی سرخ میکنه عطر غذا پیچیده تو آشپزخونه 

مامان شامی ها رو برمیگردونه من دو پیمونه چایی میریزم تو قوری مامان نون باگتارو خالی میکنه من قهوه دم میکنم مامان خمیر نون باگتارو جمع میکنه که خشک و پودر کنه من سالاد شیرازی درست میکنم.

لالا کن دخترِ زیبایِ شبنم

لالا کن روی زانوی شقایق

بخواب تا رنگِ بی مهری نبینی

تو بیداریِ که تلخِ حقایق

تو مثلِ التماس من میمونی

که یک شب روی شونه هاش چکیدم

سرم گرمِ نوازشهای اون بود 

که خوابم برد و کوچش رو ندیدم

...

میگم پاییز با ما خوب تا نکرد

میگی بهش فکر نکن

میگم  سه روز دیگه سالگرد بابابزرگه

تو میگی...میگی...هیچی نمیگی...فقط بغض میکنی

...

لعنت به هفتم مهری که تورو یتیم کرد.

  • ۹۵/۰۷/۰۴
  • مریم ...

نظرات (۳)

وقتی اینجور پستاتو میخونم،اینقدر دلنشین هستن که آدم دلش میخواد خونه ی شما باشه!:)
پاسخ:
قدم شما همیشه بر سرِ چشمان ماست.
هشتم مهر تولدمه، از نیمه شبش که گذشت بابا بزرگم رفت،۹مهر... عشق بچگیم بود،جنتلمن دنیای من:) ... پاییز غمش هم باشکوهه اما

روحشون شاد باشه مریم عزیزم
پاسخ:
میدونی ریرا, تو به واسطه شاغل بودن مادرت از پدربزرگت خیلی خاطره داری ولی من نه
با وجود اینکه دبیرستانی بودم که ایشون به رحمت خدا رفتند ولی خاطره پررنگی ازشون ندارم.
ولی نگم برات از غمِ همیشگی چشمای مامانم...
خدا عزیزِ رفته ی شما رو هم رحمت کنند.
خدا رحمتشون کنه عزیزم...
آهنگ رو گرفتم تا بشنوم
پاسخ:
ممنون حنا جانم
خدا رفتگان شما رو مورد رحمت قرار بده عزیزم
آهنگ خوبیه مخصوصا وقت نقاشی.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی